loading...
تفريح براي همه
آخرین ارسال های انجمن
mostafa بازدید : 221 شنبه 26 مرداد 1392 نظرات (0)


مهسا که‌ بسختی‌ می‌توانست‌ صحبت‌ کند، به‌ دادیار سبحانی‌فر گفت‌: «ساعت‌ سه‌ بعدازظهر رفتم‌ بیرون‌، یک‌ پیکان‌ سفید که‌ دو تا آدم‌ توش‌ بود، به‌زور سوارم‌ کردند و درها را بستند هر چی‌ مشت‌ زدم‌ به‌ شیشه‌ در باز نشد. بعد چاقو را گذاشتند زیر گلویم‌، مرا بردند به‌ یک‌ خانه‌. یک‌ زن‌ پیر آنجا بود، مریض‌ بود مس‌رد. شب‌ به‌ من‌ قرص‌ دادند، خوابیدم‌ بعد صبح‌ که‌ بیدار شدم‌ پاهام‌ درد می‌کرد».

مهسا که‌ با یادآوری‌ خاطرات‌ گذشته‌ دچار هیجان‌ شدیدی‌ شده‌ بود و لکنت‌ او هر لحظه‌ بیشتر می‌شد، از ناراحتی‌ به‌ گریه‌ افتاد.

مادرش‌ گفت‌: «بچه‌ام‌ را نابود کرده‌اند. در مدت‌ 50 روز هر شب‌ و هر ساعت‌ او را به‌ یک‌ نفر می‌دادند و پول‌ می‌گرفتند، همه‌ آنها افغانی‌ بودند».

مهسا که‌ عصبانی‌ شده‌ بود، گفت‌: «20 نفر بودند. نه‌، بیشتر بودند یکی‌ می‌آمد می‌رفت‌، دوستش‌ می‌آمد، یکی‌ همه‌ پول‌ها را می‌گرفت»‌!

دادیار سبحانی‌فر گفت‌: «اگر آنها را ببینی‌ می‌شناسی»‌؟

مهسا گفت‌: «بله‌، بله»‌.

بعد به‌ دستور سبحانی‌فر شش‌ متهم‌ افغانی‌ را به‌ اتاق‌ آوردند. مهسا با دیدن‌ آنها صورتش‌ را در هم‌ کشید و رویش‌ را از آنها برگرداند و گفت‌: «همه‌ اینها بودند، کار بد کردند مرا بردند زیر میز، پاهایم‌ درد می‌گرفت»‌.

پدر مهسا گفت‌: «روزی‌ که‌ مهسا را بردند، ما همه‌ جا را دنبالش‌ گشتیم‌ بعد به‌ پلیس‌ خبر دادیم‌. مدتی‌ بعد مهسا به‌ خانه‌ تلفن‌ کرد و گفت‌ که‌ او را دزدیده‌اند. ما هم‌ از روی‌ شماره‌ تلفنی‌ که‌ به‌ خانه‌ زنگ‌ زده‌ بود، با کمک‌ پلیس‌ به‌ جست‌وجو پرداختیم‌ و ماموران‌ پس‌ از چند روز متوجه‌ شدند که‌ آنجا یک‌ ساختمان‌ نیمه‌کاره‌ است‌».

پدر مهسا گفت‌: «پلیس‌ یک‌ مرد افغانی‌ را در این‌ ساختمان‌ دستگیر کرد، اما او از وجود دختر ربوده‌ شده‌ اظهار بی‌اطلاعی‌ کرد و در تمام‌ مدت‌ بازداشتش‌ هیچ‌ حرفی‌ نزد، تا اینکه‌ چند روز بعد دوباره‌ مهسا تلفن‌ کرد ولی‌ این‌بار هیچ‌ شماره‌ تلفنی‌ روی‌ صفحه‌ تلفن‌ ما نیفتاد. مهسا به‌ ما گفت‌ که‌ یک‌جای‌ دور است»‌
.
مادر مهسا هم‌ گفت‌: «یک‌ بار یک‌ افغانی‌گوشی‌ را از دست‌ مهسا گرفت‌ و به‌ من‌ گفت‌ که‌ “دخترت‌ را دزدیدیم‌ باید پول‌ بدهید تا او را آزاد کنیم”. من‌ گفتم‌ هر چقدر پول‌ بخواهید می‌دهم‌، فقط‌ دخترم‌ را به‌ من‌ برگردانید او مریض‌ است‌. ولی‌ دیگر خبری‌ از آنها نشد».

بازجویی‌ از همان‌ مرد افغانی‌ که‌ دستگیر شده‌ بود ادامه‌ یافت‌ و بالاخره‌ اعتراف‌ کرد و گفت‌: «مهسا را مردی‌ به‌ نام‌ عزیز تاجیک‌ معروف‌ به‌ عزیز افغانی‌ به‌ من‌ داده‌ بود. من‌ هم‌ بعد از یک‌ شب‌ مهسا را به‌ افغانی‌ دیگری‌ به‌ نام‌ یونس‌ دادم‌ و او را به‌ ویلای‌ یک‌ دکتر در دربندسر بردند».

بعد از شناسایی‌ ویلا در منطقه‌ دربندسر فشم‌ [نایس تو نت] ماموران‌ به‌ آنجا رفتند، اما یکی‌ از افغانی‌ها با دیدن‌ ماموران‌، مهسا را به‌ اتاقی‌ زیر شیروانی‌ برد و چاقویی‌ را زیر گلویش‌ گذاشت‌ و دهانش‌ را بست‌ و تهدیدش‌ کرد: «اگر صدایت‌ دربیاید و ماموران‌ پیدایمان‌ کنند تو را می‌کشم‌».

بدین‌ ترتیب‌ ماموران‌ پس‌ از بازرسی‌ ویلا موفق‌ به‌ پیدا کردن‌ مهسا نشدند و برگشتند، اما چند روز بعد بار دیگر ماموران‌ صبح‌ زود به‌ همان‌ ویلا رفتند و به‌ درون‌ ویلا هجوم‌ بردند و این‌ بار مهسا را که‌ در یکی‌ از اتاق‌ها زندانی‌ شده‌ بود، پیدا کردند و نجاتش‌ دادند. درون‌ ویلا جز مهسا هیچکس‌ نبود. ماموران‌ اطراف‌ ویلا کمین‌ کردند و نیمه‌های‌ شب‌ شش‌ مرد افغانی‌ را دیدند که‌ وارد ویلا می‌شوند، بسرعت‌ از کمینگاه‌ها بیرون‌ آمدند و همه‌ مردان‌ افغانی‌ را دستگیر کردند.

متهمان‌ دیروز در حضور دادیار سبحانی‌فر منکر ربودن‌ و تجاوز به‌ مهسا شدند، اما مهسا که‌ انکار آنها را دید از عصبانیت‌ فریاد می‌کشید و با سیلی‌ محکم‌ به‌ گوش‌ و صورت‌ آنها می‌کوبید و می‌گفت‌: «تو بودی‌، تو من‌ را اذیت‌ کردی‌، دوستت‌ کجاست»‌؟ بعد رو به‌ صدیق یکی‌ از دستگیرشدگان‌ کرد که‌ پیراهن‌ سبزرنگی‌ به‌ تن‌ داشت‌ و گفت‌: «تو پول‌ها را می‌گرفتی‌ و دوستانت‌ را می‌آوردی‌، پول‌ها کو دوستانت‌ کو»؟

بعد با کمک‌ پدر و مادرش‌ به‌ زور او را روی‌ صندلی‌ نشاندند و آرام‌ کردند. مادر مهسا گفت‌: «بچه‌ام‌ کینه‌یی‌ شده‌ است‌ و با دیدن‌ این‌ نامردها دچار تشنج‌ می‌‌شود. اینها فکر می‌کردند چون‌ دخترم‌ لکنت‌ دارد و عقب‌مانده‌ ذهنی‌ است‌، نمی‌تواند آنها را شناسایی‌ کند. این‌ بی‌ وجدان‌ها دخترم‌ را خیلی‌ اذیت‌ کرده‌اند، چندبار به‌ او قرص‌ اکس‌ داده‌اند تا بی‌حال‌ شود».

مهسا گفت‌: «یک‌ بار از بالای‌ کوه‌ مرا هل‌ دادند پایین‌، افتادم‌ توی‌ رودخانه‌ بعد گفتم‌ دست‌ها و پاهام‌ درد می‌کنه‌، به‌ من‌ قرص‌ بدهید ولی‌ یک‌ قرصی‌ به‌ من‌ دادند که‌ بلند شدم‌ رقصیدم‌. بعدش‌ چندتایی‌ ریختند سرم‌ و به‌ زور لباس‌هایم‌ را درآوردند. همه‌ بدنم‌ کبود بود هر وقت‌ مرا می‌فروختند یا اجاره‌ می‌دادند، کتکم‌ می‌زدند. من‌ نمی‌خواستم‌ اذیتم‌ کنند می‌گفتم‌ بسه‌ بسه‌، چقدر پول‌ می‌خواهید؟ بگذارید برم‌ پیش‌ پدر و مادرم‌ ولی‌ آنها می‌گفتند:” پدر و مادرت‌ مرده‌اند دیگه‌ باید برای‌ همیشه‌ پیش‌ ما بمانی”»‌.

با دستگیری‌ شش‌ متهم‌ افغانی‌ مشخص شد یکی‌ از آنها به‌نام‌ عزیز که‌ در واقع‌ او روز اول‌مهسا را با اتومبیل‌ ربوده‌ و فروخته‌ بود، فراری‌ شده‌ و به‌ افغانستان‌ رفته‌ است‌، اما چند روز قبل‌ به‌ ایران‌ برگشته‌ و به‌ اتهام‌ اقامت‌ غیرقانونی‌ در شیراز دستگیر شده‌ است‌ که‌ دستور انتقال‌ وی‌ به‌ تهران‌ صادر شد.

دادیار سبحانی‌فر گفت‌: «در حال‌ حاضر این‌ شش‌ نفر را به‌ اتهام‌ آدم‌ربایی‌، قوادی‌ و ارتباط‌ نامشروع‌ و اقامت‌ غیرقانونی‌ در کشور بازداشت‌ می‌کنم‌ و دستور داده‌ام‌ تمام‌ افغانی‌هایی‌ که‌ در مدت‌ 50 روز اخیر از این‌ دختر سوءاستفاده‌ کرده‌اند شناسایی‌ و دستگیر شوند.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از لاو پيج چه میخواهید؟!
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 372
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 44
  • آی پی دیروز : 43
  • بازدید امروز : 57
  • باردید دیروز : 67
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 1,305
  • بازدید ماه : 1,305
  • بازدید سال : 24,047
  • بازدید کلی : 322,629